گوشۀ کلاه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : شکر ایزد که به اقبال کله گوشۀ گل نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد. حافظ. ، کنایه از عظمت مرتبه و سرافرازی. (ناظم الاطباء) : حافظا سر ز کله گوشۀ خورشید برآر بختت ار قرعه بدان ماه تمام اندازد. حافظ. و رجوع به کلاه گوشه شود. - کله گوشۀ کسی بر آسمان رسیدن، بلندرتبه بودن. سرفراز بودن. (فرهنگ فارسی معین) : کله گوشه بر آسمان برین هنوز از تواضع سرش بر زمین. سعدی. - کله گوشۀ ملک، کنایه از پادشاه زاده باشد. (برهان) (از فرهنگ فارسی معین)
گوشۀ کلاه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : شکر ایزد که به اقبال کله گوشۀ گل نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد. حافظ. ، کنایه از عظمت مرتبه و سرافرازی. (ناظم الاطباء) : حافظا سر ز کله گوشۀ خورشید برآر بختت ار قرعه بدان ماه تمام اندازد. حافظ. و رجوع به کلاه گوشه شود. - کله گوشۀ کسی بر آسمان رسیدن، بلندرتبه بودن. سرفراز بودن. (فرهنگ فارسی معین) : کله گوشه بر آسمان ِ برین هنوز از تواضع سرش بر زمین. سعدی. - کله گوشۀ ملک، کنایه از پادشاه زاده باشد. (برهان) (از فرهنگ فارسی معین)
گوشه کلاه. یا به (در) کلاه کسی ننگریستن، نسبت بکسی بدیده تحقیر نگریستن و او را لایق آن ندانستن که نظری بجانب وی بیفکنند و حتی به کلاه گوشه او هم نظر بیندازند: (چو کم آمد براه توشه تو ننگرد در کلاه گوشه تو)، (کلیله. مصحح مینوی)
گوشه کلاه. یا به (در) کلاه کسی ننگریستن، نسبت بکسی بدیده تحقیر نگریستن و او را لایق آن ندانستن که نظری بجانب وی بیفکنند و حتی به کلاه گوشه او هم نظر بیندازند: (چو کم آمد براه توشه تو ننگرد در کلاه گوشه تو)، (کلیله. مصحح مینوی)